سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دبیرخانه ی علمی شعر هیئت

برای اطلاع از شرایط شرکت در بخش رقابتی سوگواره اینجا کلیک کنید



مطالب این پست برگرفته از وبلاگ آموزشی جوانه ها ست
(فایل PDF تمام مباحث را می توانید از انتهای همین پست دانلود کنید )


لغزش گاه دوازدهم
لودگی و ترک ادب فاخر به بهانه ی صمیمیت زبانی
براى جست و جوى صمیمیت زبانى در شعر، بایستى به موارد زیر توجه داشته باشیم:
ـ عاطفه قوى در شعر
ـ سلامت زبانى شعر
ـ سادگى و بى تکلفى شعر
  ـ بیان غیر مستقیم

 نقطه اوج این شیوه بیان، «سهل ممتنع» است که در کتب بلاغی قدیم، شرایط و نشانه هایی برای آن ذکر کرده اند، از جمله:

 - رقیق مثل آب روان

- خُلوّ از تعقید ( بی تکلّفی)

- سهولت و آسانی الفاظ در کنار متانت

- وقوع هرکلمه در جای خود ( بِه گزینی)

- خالی از صنعت و آرایه های ادبی، اما بغایت دلپذیر و دلنشین

-  آسانی ترکیب لفظ و معنی برای مخاطب

- انسجام در کاربرد الفاظ

-  ممتنع و دست نایافتنی ( مثل آن گفتن نتوان!)

و در این شیوه بیان، اکثراً سعدی شاعر قرن هفتم را سرآمد شاعران می دانند (فن بدیع در زبان فارسی، ص 295 )
نمونه هایی از بیان سهل و ممتنع از سعدی:

آخر نگهی به سوی ما کن / دردی به تفقّدی دوا کن
بسیار خلاف وعده کردی /آخر به غلط یکی وفا کن!
*
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم/ چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی!
*
چون کنم کز دل شکیبایم ز دلبر ناشکیب / چون کنم کز جان گریز است و ز جانان ناگزیر
*
مرا سخن به نهایت رسید و فکر به پایان / هنوز وصف کمالت نمی رسد به نهایت
*
ما یوسف خود نمی فروشیم /  تو سیم سیاه خود نگه دار!

باید توجه داشت صمیمیت زبان و روانی بیان، نباید به قیمت سخیف و عوامانه شدن زبان گردد و هر واژه ای به بهانه روانی و همه فهمی، اجازه ی ورود به شعر بیابد. امروزه شاهدیم عده ای شاعر کم تجربه به عنوان هنجارشکنی در زبان به « نحو شکنی های غیرمجاز » روی نهاده اند و درست مثل برخی شاعران عوامانه سرای سبک هندی با سهل انگاری در زبان و نصفه - نیمه کردن کلمات، به خیال خود طرحی نو در انداخته اند و گرایش عوام به شعرشان را دلیل موفقیت خود می شمارند!

سوال مهم:چرا این نوع بیان فراگیر شده است و هرکسی می تواند از آن تقلید کند؟پاسخ روشن است! نوگرایی سطحی، برخورد ساده اندیشانه با زبان و از همه مهم تر، فقدان اندیشه باعث می شود دیدگاه شاعر به شعر و نگرش او به زبان به انحطاط افتد و هر جمله ی موزون، احساسی و عوام پسند را شعر بنامد و به تولید انبوه از آن بپردازد! و سپس همین اتفاق نامیمون در ذهن مخاطب نیز می افتد؛ یعنی او نیز هر جمله ای که موزون بود و اندکی احساسی بود و براحتی آن را می فهمید، شعر بپندارد و شاعر آن را صمیمی سرا(!) بپندارد با شعرهایی چون آب روان!به این نمونه ها بنگرید تا باورتان شود هرکسی با اندک تجربه شعرخوانی و بعد از خواندن این نمونه ها به این باور می رسد که اگر این ها « شعر»  است من هم می توان شعر بگویم! و چرا نگویم؟



- برای ما در این دنیای تاریک / خدایی(!) غیر هیأت جا نباشد

-نمی دانم چرا یکدفعه ای(!) حالم دگرگون شد /تمام آبرویم ناگهان از چشم بیرون شد

-ذهنش پر از هیاهو در فکر چاره راهی(!) /تا با خودش بیارد آبی برای ماهی

-هرکه از چشم تو افتاد محلش ندهند(!) /عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد

-عباس آن که باید امیر سپه شود /  تا لشکر عدو همه هول و ولا(؟) کنند

-عجیب نیست که همتای شاه مردانی / کدام زن به دو عالم به بامرامی(!) نوست

   -می نوشم از جام تو یارب می، زیادی(!) /  زیرا که امشب غرق نوری شاد شادی

و......

در کدام یک از نمونه های بالا در کنار آسانی لفظ، متانت وجود دارد و زبان، فاخر است؛ یا بغایت دلپذیر و دل نشین است؟ کدام یک در کاربرد الفاظ، انسجام دارد یا دست نایافتنی است و غیر قابل تقلید؟باید گفت نتیجه این نوع بی توجهی به زبان، تولید انبوه جملاتی غیر قابل دفاع به نام شعر، اشاعه زبان نامنسجم، عوامانه و شتاب آلود ی شبیه ادبیات روزنامه ای و ژورنالیستی است ...

لغزشگاه سیزدهم
ایجاد کلیشه های منفی زبانی و بی تنوعی در شیوه ی بیان

زبان هنر، زبان تنوع و گوناگونی ست؛ شاعر نیز باید با تکیه بر این اصل مهم، همواره با انتخاب گونه های زبانی برتر، « از گونه ای دیگر» سخن بگوید و به خود هماره نهیب بزند که: « سخن، نو آر که نو را حلاوتی ست دگر...»شعر، زبانی فراتر از زبان عموم مردم دارد و همواره باید الگوهای زبانی برتری برای آنان داشته باشد و به زبان ایشان تزریق کند. اگر قرار باشد شاعر هم مثل زبان عموم مردم، بی تنوع و به دور از خلاقیت سخن بگوید، تکلیف شعر و سپس تکلیف زبان پارسی معلوم است! چون شاعرانند که زبان را پیش می برند و آن را پویا نگه می دارند. قرار نیست شاعران آفرینش زبانی را کنار بگذارند و پشت سر زبان مردم حرکت کنند! پس هیچ گاه نمی توان پذیرفت شاعر، تنوع و رنگارنگی کلام را کنار بگذارد.

کلیشه های زبانی و بیانی، درست در زمانی اتفاق می افتد که شاعر، دو اصل خلاقیت و تنوع کلامی را در شعر نادیده بگیرد. با این کم لطفی شاعر، مخاطب و شعر چند آسیب جدی می بینند:

1.      شعر از فضای کشف هنری دور می ماند و اثری دمِ دست و « طبق معمول» می شود؛ در حالی که شعار شاعر واقعی چنین است: « من از طبق معمول ها خسته ام!»

2.      شعر به جهت یکسانی بیان و عدم تنوع، ملال آور و بی جاذبه خواهد شد چون قالبی شدن شعر و کلیشه ای شدن آن، ملالت زاست

3.      هدف شاعر، سهیم کردن مخاطب در التذاذ هنری شعر است. در بیان قالبی و کلیشه ای، مخاطب از التذاذ هنری بی بهره خواهد ماند.  

نمونه ای از کلیشه های زبانی:

مضمون  ِ عاشقانه ترین شعر ِ باوری / همچون دم ِ مسیح ِ غزل، روح پروری

در کوچه های ِ خلسه ی ِ تصنیف های ِ عشق / زیباترین ترانه ی ِ گل های ِ دفتری

با قصه های ِ مشرقی، ای مست ِ بی قرار / اندیشه ی ِ تغزل ِ احساس ِ برتری

میلاد ِ لحظه های شکفتن که می رسد / آیینه ی ِ تجلی ِ خورشید ِ خاوری ( خورشید آفرینش ص 20)در این غزل، تلاش شاعر برای کاربرد دو شگرد « واج آرایی» و « ترکیب سازی» مشهود است؛ اما به جهت عدم توجه شاعر محترم به اصل تنوع در کلام، همین دو شگرد، باعث بروز ضعفی زبانی به نام « بیان کلیشه ای» یا قالبی شدن زبان شده است.
لازم به ذکر است شگردهای بیانی و آرایه های کلامی، درست مثل ادویه برای غذایند؛ در شعر نیز باید در کاربرد آرایه ها تناسب و اعتدال را باید در نظر داشت. «ترکیب سازی» شگردی ارزشمند برای تنوع در کلام است و به تَبَع آن، واج آرایی نیز بر اثر نوع چینش کلمات در کنار هم و تکرار فرم زبانی: ( اسم+ کسره ی اضافی + اسم) ایجاد می شود که این دو، تا جایی پسندیده است که اعتدال در آن در نظر گرفته شود؛ اما در این شعر می بینیم که شاعر به این دو شگرد، چوب حراج زده و  نتیجتاً شعر را دچار کلیشه ی زبانی کرده است.

و:

اشک ها چون گلفروشان، گل به دامن می زنند / از بنفشه زار باغ نیلی سیمای من

حلقه های سلسله چون چشم خون افشان شدند / از گداز داغ زخم لاله ی حمرای من

حلقه حلقه سرمه در چشم سلاسل می کشد / توتیای استخوان سرمه رنگ پای من

نمونه های دیگر:

ما را اسیر غربت زهرا نوشته اند / آوارگان تربت زهرا نوشته اند

دلخون یک حقیقت گم گشته ایم ما / بر قلب ما جراحت زهرا نوشته اند

این آه و ناله ها ز نواحی دیگر است /  بر اشک ما مصیبت زهرا نوشته اند

آتش گرفته ایم ز آتش گرفتنش / در جان ما حرارت زهرا نوشته اند

باید که حق خطبه ی او را ادا کنیم /در نطق ما فصاحت زهرا نوشته اند

ما جرعه نوش باده ی زهرای اطهریم / در کام ما ولایت زهرا نوشته اند (بهجه الرسول ص 31)

با این که غزل، محتوا و بیان سالمی دارد، با این وجو نمی توان کلیشه های زبانی را در آن نادیده گرفت. نمونه های مشخص شده، بیت بیت و جداگانه زمینه ساز کلیشه ی زبانی است.

          و:

 دیشب برای حضرت زهرا گریستم /  بر بهترین سلاله ی دنیا گریستم(؟)

ماه عزای فاطمه، ماه غم خداست /بر آن غم و مصیبت عظما گریستم

او مادر تمام بشر کلّ عالم است / بر مادر تمامی دنیا گریستم

آسوده ام به روز قیامت چرا که من/ بر بهترین شفیعه ی عقبا گریستم

استاد درس عفت و پاکی و عصمت است /بر الگوی تمامی زن ها گریستم

به جز لغزش های فراوان زبانی که در این شعر وجود دارد، کلیشه ی زبانی خاصی در این شعر هست که تنوع زبانی آن را مخدوش و شعر را ملال آور کرده است.


فایل pdf  مباحث لغزش گاه های زبانی ( برای دانلود روی تصویر کلیک کنید )


نوشته شده در چهارشنبه 91/5/18ساعت 6:14 صبح توسط دبیرخانه ی علمی نظرات ( ) |
Design By : P I C H A K