سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دبیرخانه ی علمی شعر هیئت

برای اطلاع از شرایط شرکت در بخش رقابتی سوگواره اینجا کلیک کنید



مطالب این پست برگرفته از وبلاگ آموزشی جوانه ها ست
( انشاالله در پایان ، مباحث به صورت یک جزوه PDF در اختیار دوستان قرار خواهد گرفت.)

قرار بود درباره ی معیارهای داوری بیشتر توضیح دهیم.یکی از معیارها سلامت و پویایی زبان بود.امروز درباره ی زبان شعر و لغزشگاه های آن صحبت می کنیم.

زبان شعر و کارکردهای آن: زبان، ابزار انتقال "احساس" و "اندیشه" است و شعر هم آمیزه ای از این دو است که به شیوه ای غیرمستقیم و هنری ( خیال انگیز ) بیان می شود؛ به همین دلیل است که شعر را " گره خوردگی زبان و خیال " دانسته اند.اگر شما فکر و اندیشه ای والا و ارزش مند داشته باشید ،  اگر از احساسی قوی و عاطفه ای سرشار بهره مند باشید، و...اما، نتوانید به زبانی " سالم " و " رسا و جذاب" آن را بیان کنید،  هیچ کس نمی تواند با احساس شما شریک شود،از آرا و اندیشه های شما استفاده کند،و از همه مهم تر این که، نمی تواند از بیان احساس و اندیشه ی شما، لذت و بهره ی هنری ببرد.
اصولا من و شما شعر می سراییم برای این که احساس و اندیشه ی خود را بروز دهیم، توجه دیگران ( مخاطبان ) را به اثرخود جلب کنیم، ذهن آنان را با افکار و عواطف خود درگیر و همراه کنیم.
برای این که به این هدف های مهم دست یابیم، لازم است در شعر، زبانی سالم، نو، خلاق، جذاب و تاثیرگذار داشته باشیم.توجه داشته باشیم که،

-شاعری که زبان سالمی ندارد و قواعد دستور و اصول زبان فارسی را رعایت نمی کند مثل کسی است که لکنت زبان دارد و نمی تواند مقصود خود را به دیگران تفهیم کند؛   شاعری که زبان نو و تازه ای در شاعری ندارد مانند کسی است که حرفی را برای عده ای بارَها و بارها بدون هیچ تغییری تکرار کند؛ قطعا همه – حتی خود او – از این همه تکرار، ملول و خسته خواهند شد: " سخن، نو آر که نو را حلاوتی ست دگر..."
-شاعری که زبان خلاقی نداشته باشد، میان او و دیگر مردم که اشعار زیادی از بر شده اند و حتی گاهی شعر هم می سرایند، تفاوت و وجه امتیازی نیست. اصولا مهم ترین وجه تمایز میان همه ی شاعران، میزان خلاقیت آنان است. شاعری خلاق است که بتواند رموز زبان و امکانات آن را بشناسد و در آن تصرفات علمی  و تغییرات فنی ایجاد کند و به عبارت دیگر، با هنجار گریزی وهنجار شکنی به " فراهنجار " برسد.
-شاعری که زبانی جذاب و تاثیرگذار نداشته باشد نمی تواند ذهن و احساس مخاطب را به خود جذب کند و بر اندیشه و احساس او تاثیر بگذارد. مرکز اعتماد مخاطب به شعر، جذابیت زبان شاعر است.

لغزشگاه های زبانی:

لغزش گاه اول

ضعف تألیف
" ضعف تالیف " در شعر،  نمونه های فراوانی دارد که به مرور به هریک از آن ها اشاره ای خواهیم داشت.

الف) جمع بستن عدد و معدود
:ر زبان فارسی معدود ( آنچه شمرده می شود ) در کنارعدد، جمع بسته نمی شود؛ مثلا ً  نمی گوییم: " 4 سیب ها " اما بی توجه به این نکته می گوییم : "دوطفلان مسلم !"
گاهی شاعر به این اصل ساده ی زبانی توجه ندارد یا به دلیل شرایط شعر بویژه رعایت وزن، این قاعده ی ساده اما مهم زبان را زیر پا می گذارد. به نمونه هایی از این ضعف تالیف بنگرید
" صبح دو مرغ رها /بی صدا/صحن دوچشمان تو را ترک کرد" 
یا: اینجا کجاست باغ دو ریحان مسلم است / اینجا کجاست قبر دوطفلان مسلم است

ب) آمیختن واژگان  و قواعد زبان عربی و فارسی
هرچند واژگان زبان عربی – که زبان قرآن است و بدان افتخار می کنیم – به  مجموعه ی واژگان زبان فارسی راه یافته است، اما نباید قواعد این دو زبان با هم آمیخته شود؛ مثلا  " انتقادات " و " اطلاعات "  دو واژه ی عربی است که بر اساس اصول زبان عربی با " ات "  جمع بسته شده است و ما این دو
واژه را در زبان و گفتارمان به کار می بریم؛ اما حق نداریم واژگان فارسی را مثل آن دو جمع ببندیم و بگوییم: پیشنهادات(!)بر همین اساس ترکیباتی از این دست، نادرست است:
خانم  محترمه(!) به جای محترم- برعلیه به جای علیه-   برله به جای لَه ( به نفع )- گاها ً به جای گاهی
نمونه ی شعر: تا رمق در جسم و جانم بوده است/برعلیه دشمنان جنگیده ام!

ج)
عدم رعایت تناظر در واژگان مفرد یا جمع:دل ابنای زمان خانه ی درد و غم تو/پیش تر از رحم مادر و صلب پدران
"مادران " نیز به قرینه ی " پدران "  حتما ً باید جمع بسته شود و نمی توان حذف به قرینه ی لفظی دانست.

د) کاربرد نادرست حرف اضافه یا ربط:بسیاری از شاعران پیشین بواسطه ی تقلید از شاعران قدیم، دچار این عیب بزرگ زبانی اند.نمونه:
"آب هم سوخت به آغشته بخون پیکر ما "ظاهرا ً مقصود شاعر محترم این بیان است:" آب هم  بر پیکر آغشته به خون ما گریست " ابهام در فهم مقصود شاعر بواسطه کاربرد نابجای " به " به جای " بر " در شعر است.

ضعف تالیف چیست؟ تالیف، یعنی پیوستگی اجزای یک جمله؛  پیوند صحیح میان اجزا، « حسن تالیف»  را رقم می زند و  پیوند ناصحیح، باعث « ضعف تالیف » می شود.ضعف تالیف، بر اثر بی توجهی شاعر به  قواعد و دستورزبان پیدا می شود. به برخی ازاین بی توجهی ها اشاره می کنم.
نمونه ی یک  : در عرش به این دلیل صف می بندند/با ذکر هوالجمیل صف می بندند/هر صبح برای دیدن چشمانش/پشت سر جبرئیل صف می بندند.این رباعی 2 ضعف زبانی مهم دارد و هردو بواسطه ی نادیده گرفتن دستور زبان ایجاد شده است
*نهاد  فعل « صف می بندند » در شعر ذکر نشده است.* بعد از « به این دلیل » باید علت صف بستن بیان می شد؛ درحالی که مخاطب دراین شعر منتظر بیان دلیل می ماند. البته اگردو مصراع بیت اول را جابجا کنیم این ضعف، کم تر به چشم  می آید
 نمونه ی دوم: صبرکردی، صبرکردی، صبر همچون کوه سار . « سار » پسوند مکان است و « کوه سار» زمینی است که در آن کوه وجود دارد؛ درحالی که مقصود شاعری صبوری چون کوه است!
نمونه ی سوم:چون نسیم از پی گلخانه ی ما راه مجوی.فعل « راه جستن » همراه با حرف اضافه ی « به » می آید؛ مثلأ: به دانشگاه راه یافتم. در این شعر، مخاطب به دنبال حرف اضافه می گردد، اما نشانی از آن نمی یابد؛ چون فعل جمله « مجوی » است و مقصود شاعر« جست و جو»! نکته ی دوم کاربرد نادرست « از پی » است که باعث سردر گمی مخاطب شده است؛ یا باید «راه» را مفعول در نظر بگیرد و از شعر برداشت کند که:چون نسیم از پی گلخانه  راه را مجوید.و یا مخاطب « راه جستن » را کنایه در نظربگیرد که جمله در این حالت، دچار مشکلی مضاعف خواهد شد: چون نسیم از پی گلخانه  به ... (؟) راه میابد!می بینید که بی توجهی به قواعد زبان چه نتایج وحشت ناکی درپی دارد!
نمونه ی چهارم
:ریزه خوارانش بود نوح و خلیل /کاسه لیس سفره ی او جبرئی
بین نهاد (ریزه خواران) که جمع است و فعل جمله ( بود) که مفرد است، تطابق وجود ندارد.این نکته جزو بدیهی ترین نکات در دستور زبان است و عموم مردم در محاورات خود، آن را رعایت می کنند. کم ترین انتظار از شاعران محترم این است که اصول اولیه ی زبان را رعایت کنند.این بیت، عیب زبانی دیگر هم دارد. تعبیراتی چون: ریزه خوار و کاسه لیس، موهن است و کاربرد آن دو پیامد دارد:
- زبان شعر رنگ و بوی زبان عوام می گیرد و از فخامت و ادب دور می شود. نباید برای مدح کسی، شخص دیگری را حقیر کرد و از مقام او کاست؛ باید از شاعر پرسید: کاسه لیس بودن جبرئیل چه  اعتبارو مقامی برای حضرت علی (ع) می آورد؟ وچرا در شعر به جای کلّی گویی، به سراغ بیان فضائل و سیره های رفتاری حضرت نمی رویم؟مثلاً بگوئیم:به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من/ چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
نمونه ی پنجم:
 هرکه را از اوست سنگش می زنیم/مَعجر از سرهای زن ها می کَنیم.در این بیت نیز سه عیب زبانی وجود دارد:
- کاربرد علامت جمع برای مضاف ( سر) و مضاف الیه ( زن ها) نادرست است؛ اگر به قواعد زبان و نیز نحوه ی گفتار مردم توجه کنیم، درمی یابیم اینان هیچ گاه به این شیوه ترکیب را جمع نمی بندند. قطعاً شاعر، خود نیز به این امر واقف بوده است که شکل درست ترکیب: « سر ِ زن ها» است نه: « سرهای زن ها » و اگر از خود می پرسید: « مگر زن ها چند سر دارند؟» به بهانه ی پر کردن خلأ وزن، به این خطا دچار نمی شد!
-معجر( پوشش) را از سر می کشند و یا برمی دارند؛ اما شاعر ِ بی توجه یا ناآشنا به اصول زبان، تعبیر مَعجر کندن(!) را به کار برده است.
-فعل « سنگ زدن» با حرف اضافه ی « به » می آید؛ حذف آن نشان گر بی توجهی به زبان و سقوط شعر در ورطه ی زبان عوامانه است.  می توان « را » در ابتدای مصراع را به جای حرف اضافه در نظر گرفت: هرکه را = به هر که ) در این حالت، باز هم عیب سوم شعر خودنمایی می کند: به هرکه از اوست، سنگش می زنیم. مشخص است که «ش» زاید است.
نمونه ی ششم:
خوب گوشت را به نخلستان بده/عقل و هوشت را به نخلستان بده
دراین بیت نیز- اگرچه با کاربرد آرایه ی ترصیع، تناظر موسیقایی زیبایی یافته است-  دو عیب زبانی وجود دارد:
- شاعر به جای کنایه ی « گوش دادن به »  تعبیر نادرست « گوش را دادن به» را به کار برده است! که « را»  در این صورت زاید است. لازم به یادآوری است، نمی توان برای گوش، مفهوم  ِ « دادن» یا «عرضه کردن» را در نظر گرفت. شاعر بی توجه به مفهوم کنایی ِ گوش دادن( گوش سپردن و دقت کردن ) این تعبیر نادرست را به کار برده، که جای شگفتی دارد.- مصراع دوم شعر به طور کلّی زاید است و حَشو؛ یعنی همان مفهوم مصراع اوّل به بیانی دیگر آمده است.
نمونه هفتم:
سینه هامان بار دیگر تنگ شد/از دوباره کربلا هم جنگ شد
مصراع دوم دو عیب زبانی دارد:«دوباره » قید زمان است و برای تکرار به کار می رود؛ هیچ گاه نمی توان درشکل ظاهری آن تغییر ایجاد کرد. به نظر می رسد شاعر در این شعر، به جهت گرایش به زبان عوامانه از اصول و قواعد زبانی دورافتاده، در ساختار این قید تغییر ایجاد کرده است؛ به همین جهت نمی توان از این مصراع دفاع کرد.
کاربرد قید « هم » زاید است؛ چون  این مفهوم القا می شود که:  پیش از کربلا در جای دیگر هم جنگ شده است! در ضمن، نمی توان از حذف بی جای حرف اضافه ی « در» چشم پوشید:«  در کربلا جنگ شد«.
نمونه ی هشتم:
زود از فرصت استفاده کنید/روی خود نقشه ای پیاده کنید
تعبیرات و کنایاتی چون: روی چیزی حساب کردن، نقشه پیاده کردن، در رابطه با، آتش گشودن، و... ترجمه ی لفظ به لفظ از زبان دیگر است (به آن، اصطلاحا ً «گرته برداری» می گوییم ) و نباید مثال چنین تعابیری را به کار برد. بنابراین مصراع دوم نه ارزش دستوری و نه بهره ی ذوقی و هنری برای مخاطب به همراه دارد.

لغزش گاه دوم

کاربرد واژه با ظرفیت معنایی خاص
واژه ها در گذر زمان و براثر تأثیرات فضاهای اجتماعی، سیاسی، و...  گاه تغییر معنا یافته، یا ظرفیت معنایی خاصی می یابند؛ مثلاً واژه ی« طالب » را در نظر بگیرید که « طلّاب و طلبه » جمع مکسّر آن است و همه آن را شنیده ایم و معنی آن را می دانیم؛ امّا  جمع آن با نشانه ی جمع فارسی « طالبان » است. امروزه با شنیدن این واژه ناخودآگاه به یاد گروهکی تروریستی در افغانستان می افتیم! بنابراین، این واژه ظرفیت معنایی خاص یافته است.
شاعر لازم است در شعر به این مهم توجه داشته باشد تا مخاطب به تشویش و ابهام دچار نشود. مثال زیر، نمونه هایی است از بی توجهی شاعر به این اصل مهم، که باعث شده است عیب زبانی به شعر راه یابد.
خانه ی خود کرده رَب زایشگهش / حضرت موسی غلام درگهش
یا:یک نفر از آسمان ها با پیامی سررسید /جهل و نادانی به خود لرزید پیغمبر رسید.
یا:در عالمی که کینه در آن شعله می کشد/آتش نشان مهر و محبت محمد است
با بیمه ی محمد وآلش غمت مباد/زیرا کلید روضه ی جنت محمد است
 
لغزش گاه سوم

کژتابی
گوینده و شاعر برای القای مفهوم مورد نظر، لازم است با بهره گیری از امکانات زبانی جملات را به گونه ای به کاربرد که فقط مقصود مورد نظر او ارائه شود نه مفهومی دیگر .
اگر جمله به جز مقصود گوینده، مفهومی دیگر را به ذهن متبادر کند، عیب زبانی « کژتابی » دارد. مثلاً به این جمله دقت کنید: قبلاً شما را با عینک ندیده بودم.
این جمله دو مفهوم ارائه می کند:  شما را عینکی ندیده بودم-شما را با کمک عینکم ندیده بودم!
حال ببینید اگر این لغزش زبانی ویران گر، در شعر پدید آید به شعر و شخصیت علمی و هنری شاعر چه آسیبی وارد می سازد!نمونه ها:
- گیرم که نه بر عالم و آدم ولی بود/آیا چنین ظلمی سزاوار علی بود؟
مصراع دوم، دو مفهوم ارائه می کند:- چنین ظلمی سزاوار علی نیست. - علی سزاوار این ظلم نبود.معنی مورد نظر شاعر، که البته بازهم ایراد دارد. ظاهراً مقصود شاعر چنین است: سزاوار نیست بر علی چنین ظلمی شود.مقایسه کنید این مفهوم را با آنچه در شعر ارائه شده است!
- باز مثل جنگ خیبر شیر شو/ پهلوان عرصه ی شمشیر شو
کانون کژتابی در مصراع اول است که  دو مفهوم ارائه می کند: مانند زمان جنگ خیبر شیر شو.مفهوم مورد نظر شاعر: مثل جنگ خیبر شیر شو
-بر در و دیوار خانه، جلوه گر/ بود عکس رادمردی چون قمر
کانون کژتابی در « جلوه گر بودن»  است که به دو گزینه می توان نسبت داد:-چون قمر، جلوه گر بود. -عکس، جلوه گر بود.
برتنم بستند زنجیر گران /بردنم سوی جهنم با فغان
به جز ایراد زبانی شکست زبان( بُردنم، به جای بردندم) در بافغان، کژتابی وجود دارد:-ملائک با فغان مرا سوی جهنم بردند!-ملائک - در حالی که فغان داشتم – مرا به سوی جهنم بردند.(معنی مورد نظر شاعر،  که در شعر به سختی دریافت می شود.)
کم کم از سوی خدا نیرنگ ها باطل شدند/آیه های روشنی از آسمان نازل شدند
آمد و بند جهان را از پلیدی ها برید/روی ظلمت پرده ای از نور و رحمت کشید
به جز ایراد زبانی مصراع اول، که در جای خود بحث خواهیم کرد، مصراع سوم ایراد کژتابی دارد و دومفهوم از آن دریافت می شود:
-بندی را برید که جهان بر پلیدی ها زده بود!   -بندی را برید که پلیدی ها بر جهان زده بود ( مفهوم مورد نظر شاعر)




نوشته شده در چهارشنبه 91/5/18ساعت 5:47 صبح توسط دبیرخانه ی علمی نظرات ( ) |
Design By : P I C H A K