سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دبیرخانه ی علمی شعر هیئت

برای اطلاع از شرایط شرکت در بخش رقابتی سوگواره اینجا کلیک کنید



مطالب این پست برگرفته از وبلاگ آموزشی جوانه ها ست
( انشاالله در پایان ، مباحث به صورت یک جزوه PDF در اختیار دوستان قرار خواهد گرفت.)


لغزش گاه چهارم

حشو
حَشو، آوردن کلمه یا جمله ای است که آوردن آن در تفهیم جمله، نقشی ندارد  و فقط حفره های وزنی یا زبانی شعر را پر می کند؛ آوردن حشو،  نشان گر پرگویی شاعر و ضعف زبانی اوست به همین جهت  از آوردن آن باید پرهیز داشته باشیم.حشو دو نوع است:
1.  حشو ملیح، که  تأثیر معنایی ندارد اما به دلیل ارزش هنری که به کلام می دهد « ملیح » نام دارد.2. حشو قبیح، که نه تأثیر معنایی و نه ارزش هنری دارد. این نوع حشو- که مورد بحث ماست-  نمونه ها و مصداق های فراوانی در اشعار یافته است؛ به چند نمونه از آن اشاره می کنیم.( به زیر حشوها خط کشیده ایم )
نمونه یکم  : خطاب های بی جا و وزن پُرکن!
- گفتم که درد عاشق جز وصل روی معشوق /   جانا  دوا ندارد گشتم سقیم و بیمار
- چون نهان شد جسم ما در زیر خاک /   آن که گیرد دست ما جانا تویی
نمونه دوم:مترادف های بی جا و وزن پُرکن!
- گفتم که درد عاشق جز وصل روی معشوق /   جانا  دوا ندارد گشتم سقیم و بیمار
- حیف شد در کربلا کشتند مولای مرا /   دلبر من مونس من یار و آقای مرا
- دست و پا می زد میان گاهوار /   اصغر شش ماهه طفل شیرخوار
- گفتم که ای دل آرا از کوی ما گذر کن /   چون این همه شرایط سخت و بسی است دشوار
- دست طبیعت شمع ها می سازد از ما /   شمعی که خاموش و خمیده، اشک بار است!
نمونه سوم :مصراع زاید، بی جا و وزن پُرکن!
-خوب گوشَت را به نخلستان بده /   عقل و هوشت را به نخلستان بده
نمونه چهارم:ضمیر های بی جا و وزن پُرکن!
- دوباره این دل زارم بهانه می گیرد... /   سراغ از نفس عاشقانه می گیرد
-گفتم به کویت ای دوست ما را گذرندادی /   آشفته همچو زلفت باشیم ما  گرفتار
- سال ها در سرزمینش روشنی نایاب بود /  حرف حق زندانی و در حبس آن اعراب بود
- این فلق دیوانه شد دیوانه شد از نام تو /  خون دل چون باده ی نابی است اندر جام تو
- دیگر این دل را ز عشق روی تو نتوان گسست(؟) /   این دل از روز ازل افتاده اندر جام تو(؟)

نمونه پنجم:تکرار بی جای کلمات وزن پُرکن!
1. کاربرد بی جای عدد:
- شاخ گلی بهر جواب یک تبر رفت
- چهره ها را ببین در نقاب است /   عقل شان در پی یک سراب است.
- در باغ دلم نشاط ، صدصد گل کرد...
2. کاربرد بی جای حروف و نشانه ها:
- روی من خروارها از خاک بود /   وای، قبر من چه وحشتناک بود!
- ما شنیدیم و به اسلام تو دل را دادیم /   قلب ها را نفس پاک تو بارانی کرد
- نور بیفشانده ای و شد خدا /    عاشق رخسار تو ای والضّحی
- آسمان، شاخه ی احساس سپید /   ابرها، همنفس نور امید
 شب و در راز و نیاز مهتاب /     آه،  در سینه وجودی بی تاب
- هرکه را از اوست سنگش می زنیم /  معجر از سرهای زن ها می کنیم
3. کاربرد بی جای واژه:
- خواهرم گردد در این جا پیر پیر /  می شود در دست دشمن ها اسیر
- جسم اکبر می شود صدچاک چاک /   می کشد از درد پا را روی خاک
- گفتند او کی اهل راز است و  نیاز است؟ /   گفتند مولای دوعالم بی نماز است
- پرزنان رفت به معراج خدا شبنم ما /   پاک شد از کف آیینه غبار غم ما
- نسخه ی زیبایی تو آفتاب /   تشنه ی تو تشنه ی تو آفتاب
- این فلق دیوانه شد دیوانه شد از نام تو /   خون دل چون باده ی نابی است اندر جام تو
- بردگان،  فریاد مظلومیت را بر مناره های شهر فریاد شدند
- قلم در وصف تو عاجز ولیکن /   تو وصف خویش بنمایی محمد
- گلواژه ها خالی شد از شور شکفتن /   این جا خم اندر خم کویر و شوره زار است

نمونه ششم:ردیف های خنثی و بی نقش
- عشق تا گل کرد چون خورشید روی نیزه ها /   شانه های آسمان لرزید روی نیزه ها
- با یک نگاه آینه های مجاب، هم /   پیش تو سرگذاشته اند، آفتاب هم
- ای مست چشم هات تمام شراب ها /   درحیرت از طلوع توأند آفتاب ها
 خورشید مثل آب فرورفت در زمین /  وقتی کناررفت ز رویت نقاب ها

لغزش گاه پنجم
کهن گرایی
همه می دانیم که زبان همواره درحال رشد و تغییر است؛ برای حفظ زبان باید نوشت و ثبت کرد تا زبان « پایا » بماند. از سوی دیگر شاعران و نویسندگان باید بسرایند و بنویسند تا زبان، به روزمرّگی نیفتد ازتنوع و حرکت دور نماند ؛ به عبارت دیگر« پویه » نیز داشته باشد.برای دور ماندن زبان شعر از روزمرگی، لازم است شاعران به نوآوری بیندیشند و همواره طرحی نو دراندازند. گام نخست در رسیدن به این هدف، پرهیز از کاربرد قواعد و اصول زبان کهن است؛ قواعدی که منسوخ شده دیگر در زبان مردم جایگاهی ندارد.با توجه به اصل یادشده (پرهیز از کاربرد قواعد و اصول زبان کهن) می توان نشانه های بسیاری از ضعف زبانی( کهن گرایی) در آثار شاعران معاصر یافت.اینک به برخی از این نشانه ها اشاره می کنیم:

نمونه ی یکم:انتخاب واژگان قدیمی و متروک      فقط به چند نمونه ی پرکاربرد اشاره می کنیم:

1. « اندر» به جای « در »
- این فلق دیوانه شد دیوانه شد یا نام تو/ خون دل چون باده ی نابی ست اندر جام تو
2. « آمد » به جای « شد »
-  ثریا زیر پایت  عاجز آمد...
3. چمیدن، چمان، بِِچَم، و... به جای راه رفتن
- ای سرو بچم، چمیدنت را بینم /   تا  در دل خون تپیدنم را بینی
4. هلیدن، مَهل، و... به جای رها کردن
- مهل ما در این اندوه هجران /    که هجران تو ما را نیست پایان
5. غنودن به جای خفتن
- مکه در اوهام شرک ار می غنود /     بی گمان کوبنده ی بت ها تویی
همچنین کلماتی چون: سزد، خدایگان، جانا، عنبر، عبیر، نگارین، شنگرف، اخگر، و... در شمار واژگان قدیمی و متروکند.

نمونه ی دوم:شکست کلمه و تغییر ساخت واژه

1. « فسانه» به جای « افسانه »
- وقتی شراب یاد تو را نوش می کنم /      یک قصه از فسانه ی تو گوش می کنم
2. «آگه» به جای « آگاه »
- خدا از راز عشقم آگهت کرد /       دلم از عشق شد اندوه پرورد
3. « ز» به جای « از »
ز نای تو صدای عشق آید /    نوای اشنای عشق آید
می بینید که کاربرد  « ز» به جای « از » در این بیت و چینش  « ز» در کنار « نا» چه کژتابی فجیعی ایجاد کرده است!
4. « ار» و « گر» به جای «اگر»
گر بگویم نام تو مجنون شوم /   ور نخوانم نام تو محزون شوم
5. « ستاد» به جای « ایستاد »
- ستاده ام به امیدت که باز برگردی /    نشسته ام سر راهت در انتظار توأم

نمونه ی سوم:حذف « را » نشانه ی مفعول
هرچند حذف « را » در شعر کهن، حُسن به شمار می رفت ولی در شعر معاصر نباید نشانه ی مفعول را حذف کرد؛ به جز مواردی خاص مثل:- این کیست که با دلم سخن می گوید؟در این جمله نمی توان گفت: « سخن را می گوید » زیرا بافت زبانی مردم  از این سنخ نیست و آن را نمی پسندد و کاربرد آن را سخت و ثقیل می داند. اما جز آن چه بیان شد و نظایر آن، در موارد دیگر لازم است این نشانه ی دستوری رعایت شودمثال ها(نشانه های حذف شده را داخل کمانک گذاشته، به شعر افزوده ایم)
- آن محمد کامد از سوی حجاز /   سر به سر پر کرد عالم ( را ) از نماز
- گر به قدرت دست یازد بر جهان /  باز بشناسد حقوق دیگران( را )
- دست من (را ) بالا بب چون قهرمان /  قدرتم ( را ) بر دیگران سازی عیان
- خلوتم ( را ) چراغان کن ای چراغ روحانی… /- نوشتم این غزل نغز ( را ) با سواد دو دیده…

لغزش گاه ششم
کاربرد یک به جای « ی نکره »
یکی از خطاهای رایج زبانی بین شاعران نوپا، یا بی توجه و پرکار، کاربرد « یک » در ابتدای اسامی است در حالی که مقصود شاعر، تعداد نیست!
مثال:« حافظ یک شاعر عارف و وارسته بود »مقصود گوینده، این نیست که حافظ یک شاعر نیست، دو شاعر است! بلکه مقصود این است که حافظ، شاعری عارف است؛ بنابراین لازم است به این اصل مهم توجه کنیم که:
یک برای شمارش است و نباید به جای « ی» نکره آن را به کار برد.
حال با این توضیح به ذکر نمونه هایی از این خطای فاحش زبانی در شعر برخی شاعران می پردازیم. ابیات این مثنوی را با هم مرور و نمونه های درست و نادرست آن بررسی می کنیم:

-باید امشب هردومان مجنون شویم/بهر طفلی واله و مفتون شویم( ذوق سلیم نمی پسندد که به جای « طفلی » ترکیب « یک طفل » را به کار بریم. شاعر این موضوع را رعایت کرده است.)

-یک خرابه بود و یک دنیا محن /عده ای دلخسته چندین مرد و زن( به تناسب بیت قبل، بایستی شاعر ترکیب « خرابه ای » به کار می برد؛ اما نکته ای که این ترکیب را قبل دفاع می سازد، این است که  :اگر « یک » در برابر عددهای  بیش تر( صد، هزار،  و...) با هدف کثرت به کار رود، آن عیب زبانی دیگر به چشم نمی آید؛ مثل این تعبیر:« یکی مرد جنگی به از صدهزار! »در بیت بالا  در یک خرابه و یک دنیا به مقایسه دو جزء و کثرت آن توجه شده است.)

-این طرف یک زن نشسته در نماز/آن طرف تر کودکی غرق نیاز(بین دو ترکیب مشخص شده هیچ تفاوتی وجود ندارد؛ اما ضعف زبانی شاعر باعث شده در مصراع اول، ترکیب به شکلی نادرست به کار رود)

-مادری در فکر یک گهواره بود /آن یکی در فکر مشکی پاره بود( بیت، شبیه بیت بالاست و شاعر در کاربرد یک گهواره، صرفاً به دلیل مشکلات وزنی به این خطای زبانی دچار شده، و به تعبیری از چاله درآمده به چاه افتاده ست!)

-گاه با یک دست در حال قنوت /گاه در گریه،  زمانی در سکوت( هردو ترکیب به شکلی صحیح به کاررفته است.)

-نقش می زد صورت زیبای یار/عکس یک بابا به دستش گوشوار
( تعبیر نادرست است؛ حتی کاربرد « ی نکره » هم درست نیست؛ چون « بابا »  به قرینه ی مفاهیم شعر، معرفه و شناخته شده است.)


نوشته شده در چهارشنبه 91/5/18ساعت 5:59 صبح توسط دبیرخانه ی علمی نظرات ( ) |
Design By : P I C H A K